قسم اول نیاز به آن حضرت به خاطر حوائج دنیوی بود. معمولا انسانها برای رفع نیازهای مادی خود زمانی که به اسباب دنیوی و مادی ناامید میشوند به حضرت صاحب متوسل شده و از او مدد مجویند. درصورتی که مقام بالاتر از آن این است که انسان بداند همه اسباب به دست اوست و مسبب الاسباب خداوند میباشد، لذا به هنگام عافیت و راحتی نیز خودشان را گرفتار و مضطر واسطه بین خداوند و بندگان یعنی حضرت حجت علیه السلام میدانند.

در دعای مستشیر آمده:«انت المجیر و انا المضطر».

روایتی در بحار هست که میفرماید:«آن کس که گرفتار بلاست نیازش به دعا از آنکسی که در عافیت هست بیشتر نیست، زیرا او نیز از بلا در امان نیست» و در دنیایی که زندگی میکند محاط به بلاها است.

قسم دوم اضطرار به حضرت به خاطر آخرت است. به هرحال انسان زندگی ابدی پیش رو دارد و به کسی نیاز دارد تا او را در آن مسیر ابدی دستگیری کند.کسی باید باشد تا به او بگوید آنجا چه جایی است و چه توشه ای نیاز دارد.قرآن برای این کار کافی نیست؛ زیرا آیاتش نمیتواند فصل الخطاب باشد و برداشتها متفاوت است.حضرت رسول نیز در تمام ازمنه در قید حیات نیستند تا قران را از تحریف حفظ کرده، مقاصد آنرا تماما مشخص کنند و پاسخگوی نیازهای زمانه باشند.عقل نیز جوابگو نیست زیرا او نمیداند ابدیت یعنی چه؟ چه رسد به تعیین زاد و توشه برای آن.

بنابراین تنها راهی که باقی میماند امام عصر ارواحنافداه است. ما مضطر حضرتش میشویم تا دستمان را بگیرد،هدایتمان کند، به بهشت برساند و از آتش جهنم نجات دهد.

قسم سوم، اضطرار انسان به خود حضرت حجت است به خاطر اینکه او درد خدا را دارد.این درد جدای از درد آخرت و درد حوائج دنیویست.

مگر میشود انسان کسی را دوست داشته باشد ولی از فراق او دردمند نباشد.برای تسکین این درد باید از راهش رفت که صراط مستقیم است. در این راه تنها راهنمایان حاضر، اهل بیت علیهم السلام هستند.بنابراین مضطر به آنها هستیم تا ما را به خدا برسانند.

این انسانها یک مرحله از دو قسم پیش بالاتر هستند. آنها کارهایشان را به خاطر رضایت خداوند انجام میدهند. دنبال پاداشی نیستند بلکه دنبال اینند که یک لبخند بر روی لبان امام عصر علیه السلام بیاید.این تیپ از انسانها اینطور نیست که به بهشت شوق نداشته باشند و یا از جهنم گریزان نباشند،خیر بلکه بهشت و جهنم آنها چیز دیگری است.جهنمشان فراق است و بهشتشان وصال!

بدترین جای جهنم قهر خداوند با آنها است:«لا یکلمهم الله و لا ینظر الیهم یوم القیامه» و بالاترین جای بهشت رضایت خداست:«و رضوان من الله اکبر»

گفت:کدامین شهر زان ها خوشتر است      گفت: آن شهری که در آن دلبر است

نکته:خداوند تمام نیازها را درون ما قرار داده تا خودمان را مضطر به او بیابیم و بر در خانه اش زانو بزنیم که فرمود:«انتم الفقراء الی الله». اگر این نیازها نبود در خانه ی او زانو نمیزدیم و احساس استغنا و تکبر میکردیم.ما نیاز داریم که به او وصل شویم و از با او بودن لذت ببریم، که تنها راهش زانو زدن و اضطرار به حجت خداست.تنها راهش همین است.

«اللهم عرفنی نفسک فانک ان لم تعرفنی نفسک لم اعرف نبیک اللهم عرفنی نبیک فانک ان لم تعرف نبیک لم اعرف حجتک اللهم عرفنی حجتک فانک ان لم تعرفنی حجتک ضللت عن دینی»

خدایا تا تورا نشناسم و مضطر به تو نشوم زانو در خانه نبی و حجتت نخواهم زد، که تنها راه شناخت خودت و رسیدن به تو از راه حجتت است.